کتاب اپرای شناور اثر جان بارت-دست دوم
کتاب «اپرای شناور» نوشتهی «جان بارت» و ترجمهی «سهیل سمی» است. ناشر دربارهی کتاب آورده است: «جان بارت، رماننویس آمریکایی متولد 1930، بخاطر رمانهای تجربیاش معروف است. او اپرای شناور را در بیست و شش سالگی نوشت؛ رمانی بسیار فنی و سنتشکن که فاصله دو نقطه از زندگی قهرمانش را روایت میکند، یعنی از زمانی که قهرمان اثر تصمیم به خودکشی میگیرد تا هنگامی که منصرف میشود. اما انتخاب زندگی از جانب این قهرمان نشانه شادی و نشاط نیست. در دنیایی که "بارت" در دهههای میانه قرن بیستم آمریکا میشناسد، آنچه باعث انصراف از خودکشی میشود، نه زندگی، که پوچی مرگ است. "اپرای شناور" بخشی از نام قایقی تفریحی است که در گذشته در بخشهای مدخیز آبهای ویرجینیا و مریلند رفت و آمد میکرد... و بخشی از ماجراهای این کتاب بر عرشه همین قایق رخ میدهد.» در قسمتی از کتاب میخوانیم: «اگر عاشق بودن به این است که آدم خیلی ساده بگوید "من عاشقم"، پس من هرگز عشق را نشناختهام چون همیشه جملهی "من عاشقم" را به کسانی گفتهام که نیازمند شنیدش بودهاند.» این کتاب را انتشارات «ققنوس» منتشر کرده است.
کتاب دایی جان ناپلئون رقعی اثر ایرج پزشکزاد-دست دوم
کتاب «دایی جان ناپلئون» نوشتهی «ایرج پزشکزاد»، طنزپرداز معاصر است. میخائیل گورگانتسف نویسندهی روس دربارهی دایی جان ناپلسون گفته است: «تسلسل موقعیتهای مضحک و دیالوگهای خندهآور که نویسنده بهوفور از آنها بهره برده است، خواننده را به یاد گوگول و "خنده در میان اشکهای نامرئی" او میاندازد و این نهتنها بهخاطر آن است که مثلا جنجال منازعهی خانوادگی بر سر یک "صدای مشکوک"، شباهتی به خصومت جاودانه میان ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ دارد، بلکه در این رمان عوامل بسیار دیگری یادآور این جمله پایان داستان گوگول است که: "آقایان، زندگی در این دنیا چه ملالانگیز است!"» در بخشی از آغاز داستان میخوانیم: «من یک روز گرم تابستان، دقیقا یک سیزده مرداد، حدود ساعت سه و ربع کم بعدازظهر، عاشق شدم. تلخیها و زهر هجری که چشیدم، بارها مرا به این فکر انداخت که اگر یک دوازدهم یا یک چهاردهم مرداد بود، شادی اینطور نمیشد. آن روز هم مثل هر روز با فشار و زور و تهدید و کمی وعدههای طلایی برای عصر، ما را یعنی من و خواهرم را توی زیرزمین کرده بودند که بخوابیم. در گرمای شدید تهران خواب بعدازظهر برای همه بچهها اجباری بود. ولی آن روز هم ما مثل هر بعدازظهر دیگر، در انتظار این بودیم که آقاجان خوابش ببرد و برای بازی به باغ برویم، وقتی صدای خورخور آقاجان بلند شد، من سر را از زیر شمد بیرون آوردم و نگاهی به ساعت دیواری انداختم.» کتاب حاضر را انتشارات «فرهنگ معاصر» منتشر کرده است.
کتاب سینمای اگزیستانسیالیستی اثر ویلیام سی. پامرلو-دست دوم
کتاب «سینمای اگزیستانسیالیستی» نوشتهی «ویلیام سی. پامرلو» را «نصراله مرادیانی» به فارسی برگردانده است. این کتاب در دو بخش کلی با عنوانهای «فراهمکردن مقدمات: مسائل نظری» و «فیلمهای پرمعنا» تدوین شده است. فیلمهای «ماجرا و کسوف» اثر آنتونیونی، «همچون در یک آینه و نور زمستانی» از برگمان، «جنایت و جنحه و امتیاز نهایی» از آلن، «زندگی شیرین و هشتونیم» از فلینی، «انجمن شاعران مرده» از ویر و «هارولد و ماد» اثر اشبی در بخش دوم کتاب بررسی شده است. در توضیح پشت جلد کتاب آمده است: «معنا در زندگی ما انسانها چه نقشی ایفا میکند؟ آیا معنا صرفا از آن رو اهمیت دارد که موجود بشری را از حیوانات و سایر موجودات جدا میکند؟ در کدام برهههای تاریخی آدمی با ورطهی هولناک بیمعنایی رو در رو شده و آیا توانسته چشم در چشم آن بدوزد یا در پی راههای گریز از مسیر ایدئولوژیک آن بوده است؟ یکی از مفاهیم اساسی اگزیستانسیالیسم جنبشی برآمده در دل وضعیتی که شاید در آن خیلیها در کرهی خاک بهخوبی با بیمعنایی آشنا بودند معنا (و بیمعنایی) زندگی بشر است. در کتاب حاضر، ویلیام پامرلو به واسطهی تحلیل و نقد فیلمهایی که خاصه به مسئلهی معنا در زندگی بشر میپردازند تصویری از شخصیتهایی به دست میدهد که او در مقابل از شخصیتهایی در این فیلمها برایمان حرف میزند که استقامت به خرج میدهند و از زیر مسئولیت خود شانه خالی نمیکنند؛ و مالا خود معنا را در زندگیشان برمیسازند. اما پامرلو برخلاف سارتر (در دورهی اگزیستانسیالیستی کارش) از یاد نمیبرد که وجه اجتماعی و جمعی این بیمعنایی و در نتیجه تاثیر جامعه بر سوژههای انسانی را در نظر بگیرد؛ و از همین رو خواندن کتاب حاضر در این روزها میتواند برای ما ایرانیها معنادار باشد.» کتاب حاضر را نشر «بیدگل» منتشر کرده و در اختیار مخاطبان قرار داده است.
کتاب گتسبی بزرگ اثر اسکات فیتزجرالد نشر ماهی-دست دوم
گتسبی بزرگ در ۱۹۲۵ منتشر شد؛ در آن هنگام منتقدان و مخاطبان چندان از این رمان استقبال نکردند. این رمان در نظر اول داستانی عاشقانه است. جی گتسبی، پسری فقیر از غرب میانه، عاشق دیزی فی، زنی از کنتاکی است که او را در بحبوحهی جنگ جهانی اول، در قامت افسری جوان، دیده بوده است. اما این رمان، که بسیاری آن را در زمرهی بزرگترین آثار ادبی قرن بیستم میشمارند، به توصیف دورانی میپردازد که فیتز جرالد خود آن را «عصر جز» مینامید؛ دورانی در سالهای پس از جنگ جهانی اول که زندگی پر زرق و برق و انحطاط اخلاقی و سرمایهداری افسارگسیخته و قاچاق مشروبات الکلی از جمله ویژگیهای آن بهشمار میرود. راوی داستان جوانی به نام نیک کاراوی است که در همسایگی گتسبی زندگی میکند و رابطهی خویشاوندی دوری هم با دیزی دارد. منتقدان نیک را نه فقط راوی داستان و یک تماشاچی بیگناه، بلکه وجدان اخلاقی کتاب میدانند.